ابوالمعانی عبدالقادر بیدل دهلوی، علارغم جفاهای خراسانی و عراقی که دیده است، نامی است بزرگ.
آن قدر بزرگ که مرا می ترساند.
مثل مرحوم حسینی و استاد کاظمی، او را معجزه ی ادبی می دانم
مثل شیخنا الاستاد او را عارف بداهه سرا می دانم
اما گاهی هم ، مثل دکتر شفیعی کدکنی مایلم او را کج روی از مسیر احساس ناب بدانم. میل دارم او را خطای منتقدان زمانش بشمارم.
اما همه ی این ها گزاره هایی است که توان قضاوتشان را ندارم
فقط می توانم بگویم، عطای بیدل را به لقای دشوارش نبخشیده ام.
این عطایا، هنوز مرا سر ذوق می آورد
تصویرها، و گاهی سطحی از آن عمق نصیبم می شود و لذت می برم
این لذت ها، دستم را به گرافیکی کردن مصرع ها باز می کند
این بلاگ هم اثر همین لذت است
لذتی که ، همین که گرافیکی شده می شود دانست خیلی سطحی بوده